امام سجاد (ع) در حال اسارت و درحالیکه غل و زنجیر به گردن داشت، به سائل، شاهانه کمک میکند. ما چنین بزرگانی داریم که همه چیز ما از آنهاست.
به نقل از آرشانیوز ، بهترین راه برای آشنایی با سیره و منش اهل بیت علیهم السلام آن است که به سخنان و کلام بزرگان و دانشمندان دینی رجوع کنیم تا ایشان از طریق بهرهای که از منابع علمی و مستند بردهاند، اهل بیت علیهم السلام را برای ما معرفی کنند. اینگونه است که بازخوانی و مرور کلام عالمان دینی گرهگشای بسیاری از مسائل ما خواهد بود.
تلاش در راه ترویج مرام و مسلک پدر
بنا نبود حضرت سیدالشهدا علیه السلام از راه خرق عادت و اعجاز پیروز شوند، وگرنه یک نفر هم لازم نبود، خود حضرت سیدالشهدا علیه السلام کافی بودند.
امام سجاد معصوم علیه السلام با آن حال [بیماری] برای ترویج از مرام و مسلک سیدالشهدا علیه السلام عصا و شمشیر به دست میگیرد.
***
لازم به توضیح است که در برخی از مقاتل و ازجمله در کتاب نفس المهموم در این باره نوشته شده است: امام علی بن حسین علیه السلام به شدت گریستند. سپس به عمه خود، حضرت زینب سلامالله علیها، گفتند: «عمه جان! شمشیر و عصای مرا بیاور.» پدرش، امام حسین علیه السلام، به او فرمودند: «با شمشیر و عصا چه میکنی؟» گفتند: «بر عصا تکیه میکنم و با شمشیر در پیش روی فرزند رسول خدا صلیالله علیه و آله میجنگم و دفاع میکنم؛ چراکه هیچ خیری در زندگی پس از او نیست.» امام حسین علیه السلام او را از این کار بازداشته و او را به آغوش گرفتند.
جواب امام زینالعابدین علیه السلام به اعتراض یزید
در زمان اسارت اهل بیت حضرت سیدالشهدا علیه السلام، یزید دید در دست امام سجاد علیه السلام تسبیحی است که حضرت آن را میچرخانند. لذا به امام علیه السلام اعتراض کرد که چرا کار بیهوده انجام میدهی؟!
امام سجاد علیه السلام فرمودند: «از پدرم شنیدم که جدم رسول خدا صلیالله علیه وآله وسلم هر صبح و شام میفرمودند: خداوندا! صبح و شام کردم در حالی که تسبیح و تمجید و ستایش و تهلیل و تکبیر تو را میگویم به تعداد گرداندن تسبیحم، و سپس تسبیح خود را میگرداندند. هرکس این کار را انجام دهد، برای او اجر تسبیح نوشته میشود و نیز برای او مایه فَرَج و گشایش است.»
***
در کتاب دعوات راوندی و جلد 45 کتاب بحارالانوار این طور روایت شده هنگامی که امام سجاد علیه السلام را نزد یزید که لعنت بر او باد بردند، تصمیم داشت گردن آن حضرت را بزند. پس ایشان را در برابر خود ایستاده نگه داشت و با آن حضرت سخن میگفت تا او سخنی بگوید و به بهانه آن، کشتن را واجب کند.
امام سجاد علیه السلام پاسخ را مطابق پرسش میدادند و در دست ایشان تسبیح کوچکی بود که آن را میچرخانده و سخن میگفتند. یزید ـ که بر او باد هر چه مستحق آن است ـ گفت: «من با تو سخن میگویم و تو پاسخم میدهی و تسبیحی در دستت میچرخانی؟! چگونه این کار جایز است؟!»
امام سجاد علیه السلام فرمودند: «پدرم از جدم رسول خدا صلیالله علیه وآله وسلم برایم فرمودند که هرگاه نماز صبح را میخوانده و نافله بهجا میآوردند، با کسی سخن نمیگفتند تا تسبیح را برمیداشته و میفرمودند: بار خدایا! من صبح کردم و تو را تسبیح و ثنا و تهلیل و تکبیر و تمجید میگویم به عدد آنچه که تسبیحم را میچرخانم؛ و در این حال تسبیح را در دستش میچرخاندند و هرچه میخواسته، سخن میگفتند، بدون آنکه با تسبیح ذکر بگویند و میفرمودند: همین برایش [ذکر] حساب میشود و حرزی است تا وقتی که به بستر خود رود. هنگامی که به بستر میرفتند، مانند همین کلام را میگفتند و تسبیح را زیر سر خود میگذاشتند. پس برایش از این وقت تا وقت بعدی [ذکر] حساب میشد. من هم به پیروی از جدم صلیالله علیه وآله وسلم این کار را کردم.»
دستانی بسته اما زبانهایی برّان
فاطمه زهرا علیهاالسلام با همان وصیتی که کرد شبانه دفن شود، پیروز شد و پیروز است. بعد از شهادت حضرت حسین بن علی علیه السلام، حضرت زینب علیهاالسلام در اسارت آن چنان مردانه خطبه میخواند که گویی در تخت سلطنت قرار دارد.
امام سجاد علیه السلام در حال اسارت و درحالیکه غُل جامعه به گردن داشت، به سائل، شاهانه کمک میکند. ما چنین بزرگانی داریم که همه چیز ما از آنهاست، ولی گویا آنها را نداریم.