عبیدالله با دوستانش هم همانطوری رفتار میکرد که با دشمنانش بود. او حتی دوستان و خانواده را هم به شیوههای خودش میترساند تا کسی فکر خیانت به سرش نزند.
به نقل از آرشانیوز ، کسی میتواند دست خود را به خون مطهری آلوده کرده و قاتل امام حسین (ع) باشد که ذاتش به ناپاکی عجین شده و از طهارت مبرا باشد. عبیدالله بن مرجانه چنین شخصیتی داشت. در تاریخ نوشته شده که مادر عبیدالله به ناپاکی شهرت داشت، هرچند که عدهای مانند طبرسی این نقل را رد کردهاند. در عین حال مردی که عبیدالله به او نسبت داده شده، یعنی زیاد بن ابیه، نیز زنازاده بوده و به این ترتیب ناپاکی و دشمنی با طهارت در خون و ذات او ریشه دوانده است.
طبق توضیح این کارشناس تاریخ عاشورا، زمانی که عبیدالله به نزدیکی کوفه رسید، پارچهای را به اصطلاح آن روز دستار نامیده میشد، بر صورتش بست و طوری وارد شهر شد که مردم تصور کردند امام حسین علیه السلام است. به همین دلیل با خوشحالی او را همراهی کردند و به گرمی از او استقبال کردند. حتی بر اساس بعضی نقلها، مردم با این تصور که او امام حسین علیه السلام دست و پایش را میبوسیدند. در این حین یک دفعه همراهیان او اعلام کردند که او عبیدالله است. وقتی مردم او را شناختند، با توجه به سوابقی که از او میدانستند، به شدت ناراحت شدند و عدهای هم ترسیدند. عبیدالله با این شیوه ورود به شهر، منافع زیادی به دست آورد. به عنوان مثال وقتی شیعیان و محبان اهل بیت علیهم السلام دست و پای او را ولو نادانسته بوسیدند، او به زعم خودش آنها را تحقیر و بر آنها مسلط شد. در عین حال فوراً نسبت به مردم شناخت پیدا کرد و متوجه شد چه کسانی امام حسین علیه السلام را دوست داشته و در انتظار آن حضرت بودند؛ به عبارت دیگر مخالفان و دشمنان خود را شناخت.
بررسی اصالت خانوادگی پسر مرجانه
عبیدالله را با عنوانهای متعددی نام میبردند. ابن زیاد و ابن مرجانه از عنوانهای اوست اما باز هم گفته شده که مادرش زن ناپاکی بوده. آیا این مطلب صحت دارد؟
عبیدالله با کنیه اباحفص در سال 39 هجری در بصره به دنیا آمد. مادرش که مرجانه نام داشت، زن پاکدامنی نبود و بنابراین زمانی که عبیدالله به دنیا آمد در مورد اینکه چه کسی پدر اوست بحث درگرفت. مرجانه او را به زیاد بن ابیه نسبت داد با این توجیه که زیاد از بقیه مردانی که احتمال داشت عبیدالله فرزند آنها باشد، بهتر نفقه میدهد.
البته محمد بن جریر طبری هم او مرجانه را زنی پاک خوانده که بعد از اینکه عبیدالله به کشتن امام حسین علیه السلام اقدام کرد، مادرش او را نفرین کرد.
حکومت بر خراسان، بصره و کوفه
چطور شد که عبیدالله در آن شرایط حساسی که مردم کوفه از امام حسین علیه السلام دعوت کرده بودند که به کوفه بیایند، حاکم این شهر شد؟
برای پاسخ به این سؤال باید سوابق عبیدالله بن زیاد را بررسی کنیم. او تقریباً 25 ساله بود که معاویه او را حاکم خراسان کرد، آن هم در شرایطی که خراسان اوضاع به خصوصی داشت و باید به درستی حکومتداری میشد. در آن اوضاع عبیدالله توانست از رود جیحون عبور کند و منطقه نسف، بیکند و رامثین را که از شهرهای بخارای آن زمان بودند، به تصرف خودش دربیاورد.
این اتفاق به این علت افتاد که معاویه پدر عبیدالله یعنی زیاد را برادر خود خوانده بود. پس جا داشت که با توجه به رویکرد خویشاوند پرست معاویه، برای برادرزادهاش چنین منصبی در نظر بگیرد. البته خیلی زود او را به حکومت بصره فرستاد.
ظاهراً در بصره هم اتفاقات مهمی در آن زمان روی داده بود.
درست است. عبیدالله در بصره با شورش خوارج مواجه شد و چون به شدت خشن بود و از ریختن خون مردم ابایی نداشت، توانست آن شورش را سرکوب کرده و بسیاری از مردم را به قتل برساند.
نحوه سرکوب قیام حضرت مسلم
زمانی که عبیدالله به عنوان حاکم وارد کوفه شد، عدهای از مردم منتظر ورود امام حسین علیه السلام بودند. عبیدالله چگونه توانست بر مردمی که منتظر منجی و امام خود بودند فائق بیاید و آنها را با خودش همراه کند؟
عبیدالله وقتی نزدیک کوفه رسید، پارچهای را به اصطلاح آن روز، دستاری بر صورتش بست و طوری وارد شهر شد که مردم تصور کردند امام حسین علیه السلام است. به همین دلیل با خوشحالی او را همراهی کردند و به گرمی از او استقبال کردند. در این حین یک دفعه همراهیان او اعلام کردند که او عبیدالله است.
وقتی مردم او را شناختند، با توجه به سوابقی که از او میدانستند، به شدت ناراحت شدند و عدهای هم ترسیدند. حتی بر اساس بعضی نقلها، مردم با این تصور که او امام حسین علیه السلام دست و پایش را میبوسیدند.
عبیدالله با این شیوه ورود به شهر، منافع زیادی به دست آورد. به عنوان مثال وقتی شیعیان و محبان اهل بیت علیهم السلام دست و پای او را ولو نادانسته بوسیدند، او به زعم خودش آنها را تحقیر و بر آنها مسلط شد. در عین حال فوراً نسبت به مردم شناخت پیدا کرد و متوجه شد چه کسانی امام حسین علیه السلام را دوست داشته و در انتظار آن حضرت بودند. به عبارت دیگر مخالفان و دشمنان خود را شناخت. وقتی به این شیوه روحیه مردم در هم شکست بر روی منبر رفت و سخنرانی شدید تهدیدآمیزی انجام داد تا کسی نتواند بر علیه او و حکومت یزید شورش کند.
حتی این اتفاق که حضرت مسلم و هانی را از بالای دارالأماره کوفه به پایین پرتاب کرد به این دلیل بود که مردم را بترساند تا همه بدانند عبیدالله با دشمنانش چه کاری میکند. راهکار دیگر او برای خاموش کردن شورشهای احتمالی و ترساندن مردم این بود که توسط نیروهایش میان مردم شایعه کرد که لشکر یزید در راه است و هر کسی شورش کند به بدترین شکل مجازات میشود. از طرف دیگر برای کسانی که از امام حسین علیه السلام روی گردانده و به او ملحق شوند، پرچم امان میفرستاد.
شیوه مدیریتی عبیدالله
رویکرد عبیدالله نسبت به دوستانش چطور بود؟ درواقع میخواهیم بدانیم چرا حتی دوستان و یارانش هم از او ترس داشتند و از دستوراتش پیروی میکردند؟
عبیدالله با دوستانش هم همان طوری رفتار میکرد که با دشمنانش بود. او حتی دوستان و نزدیکترین افرادش را هم به شیوههای خودش میترساند تا کسی فکر خیانت به سرش نزند. به عنوان مثال ابتدا عمر بن سعد را به کربلا فرستاد تا به کشتن امام حسین علیه السلام اقدام کند. اما بعد از او، شمر بن ذیالجوشن را هم فرستاد و به او دستور داد که به سمت عمر بن سعد برود تا اگر عمر از دستور سرپیچی کرد و حاضر نشد با امام حسین علیه السلام بجنگد، گردن او را بزند و خودش فرمانده لشکر شود.
درواقع روش عبیدالله برای کنترل اوضاع شامل تهدید، ترساندن، کشتار مردم، حیله و فریب، کنترل راهها، تبلیغات و شایعه، زندانی کردن، رشوه دادن برای جلب نظر خواص و استفاده از جاسوسان بود.
به عنوان مثال عبیدالله که میدانست گروهی از مردم با انگیزههای مادی فریب میخورند، از این فرصت سوءاستفاده کرد و ضمن سخنرانی در کوفه اعلام کرد که یزید در نامهای به من نوشته که 14 هزار دینار و 200 هزار درهم را بین شما تقسیم کنم تا در جنگ با حسین بن علی شرکت کنید. با همین سخن عبیدالله، عدهای از مردم جنگجو که انگیزههای مالی داشتند و هدفشان از جنگ به دست آوردن غنیمت و دارایی لشکر مقابل بود، تسلیم شدند و به لشکر یزید پیوستند.
با این توضیحات، همه کسانی که به عبیدالله پیوستند انگیزه مادی نداشتند. عبیدالله بقیه مردم را چطور فریب داد؟
یکی دیگر از انگیزههای مردم در جنگها و مبارزات سیاسی یا نظامی، فرصتطلبی است. وقتی مبارزه مغلوب شد، تعدادی از کسانی که در جنبش شکست خورده بودند برای اینکه از اتهام همکاری با نیروهای انقلابی مبرا باشند و یا نشان بدهند که از رفتارهای قبلی برگشتهاند، افراطیتر و خشنتر عمل کردند. به همین علت ممکن است بعضی دعوتکنندگان بعد از اینکه قیام حضرت مسلم سرکوب شد، برای رفع سوءظن و جلب منافع شخصی، در لشکر عمر سعد علیه امام حسین علیه السلام جنگیده باشند.
پدر عبیدالله که بود؟
در تاریخ کمتر درباره پدر عبیدالله نوشته شده است. آیا مشخص است که پدر عبیدالله چه کسی بود؟
زیاد بن ابیه مدتی حاکم کوفه بود و در سال 53 هجری در این شهر به هلاکت رسید. نام پدر او در تاریخ مشخص نیست و به او زیاد بن امه، زیاد بن عبید و زیاد بن سمیه گفتهاند. چون پدر زیاد از نظر کثرت مشخص نبود، به او زیاد بن ابیه یعنی «زیاد پسر پدرش» میگفتند.
مادرش هم سمیه نام داشت که کنیز حارث بن کلده بود. حارث او را چوپان گوسفندان کرده بود اما ذات زشت و نادرست سمیه آنقدر در صحرا ننگ به بار آورد که حارث او را از خودش دور کرد.
گاهی هم به او زیاد بن ابی سفیان گفتهاند. چرا؟
وقتی زیاد به ابوسفیان پیوست، به او زیاد بن ابی سفیان هم میگفتند و به این ترتیب برادر معاویه شد و زنای مادرش را قبول کرد. زیاد بعد از برادری با معاویه، از حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام اعلام برائت کرد و شروع به کشتار شیعیان و غارت داراییهای آنها کرد. بریدن دست و پای شیعیان، پاره کردن شکم آنها، به صلیب کشیدن، کور کردن چشمها با آهن گداخته، زنده به گور کردن، بریدن سر کودکان شیعه، خراب کردن خانهها و آتش زدن شیعیان از جمله کارهای هولناک زیاد بود که باعث رعب و وحشت در میان مردم شده بود. به عنوان مثال او عبدالرحمن بن حسان را به جرم محبت امام علی علیه السلام زنده به گور کرد.
رفتار او باعث شد جمعیت زیادی از شیعیان به این صورت توسط زیاد به شهادت رسیدند و گروه دیگری در زمان حکومت او در کوفه، از آن شهر به سرزمینهای دیگر کوچ کردند.
در عین حال او حدود 13 هزار نفر را به جرم شیعه بودن و یا احتمال شیعه بودن آنها به قتل رساند و بعد از آن برای معاویه نامهای فرستاد، با این مضمون که: من تا این اندازه خواست تو را انجام دادم و این کارها با دست چپم انجام شد. اگر حکومت حجاز به من سپرده شود با دست راستم که بیکار است همین کارها را انجام میدهم و قصد دارم در عراق و در مسجد از مردم بخواهم تا برائت از علی و مدح خاندان بنیامیه را آشکار کنند و هر کسی که این را قبول نکند، او را میکشم و خانهاش را خراب میکنم.
وقتی خبر این نامه در بین مردم منتشر شد، امام حسن علیه السلام و شیعیان، زیاد را لعنت کردند و حتی گروهی در خواب دیدند که امام علی علیه السلام او را لعن میکند. مدتی بعد زیاد قبل از اینکه خواستهاش را به مرحله اجرا دربیاورد، به بیماری کشنده و سخت طاعون مبتلا و به درک واصل شد.